محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
وب خاطرات داداشیوب خاطرات داداشی، تا این لحظه: 4 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

خاطرات داداشی :)

محمد حسین عزیزم این صفحه رو میزنم تا وقتی بزرگ شدی شاهد رشد خودت و احساسات من بشی یه هدیه کوچولو از طرف خواهری:)

?who am i

1398/6/1 22:38
نویسنده : atefeh
297 بازدید
اشتراک گذاری

خوب طبق معمول انقدر اتفاقات مختلف افتاده که نمیدونم از کجا شروع کنم😐 

پس مهمترینشو میگم😊

4روز نبودم و دعوت شده بودم برای مسابقات فرهنگی (داستان نویسی) وقتی برگشتم مامان میگفت خیلی تکون نمیخوردی منم انقدر خسته بودم و حرف برای گفتن داشتم که خیلی بهت توجه نکردم و مشغول کارام شدم حدودا 2 ساعت بعد اومدم نشستم برای مامان داستانمو بخونم که هنوز 4تا خط نخونده بودم شروع کردی تکون خوردن مامان خندیدو گفت ببین نبودی چندروز توی خونه حالا اومدی صداتو داره تشخیص میده تکون میخوره😐

خلاصه برات بگم که چنددقیقه حرف نزدم و امتحان کردیم ...

انگار واقعا صدای منو تشخیص میدادی و داشتی اعتراض میکردی که اهاییی چرا به من توجه نمیکنی ؟

شایدم دلت برای قربون صدقه هام تنگ شده بود! 😍

 راستی خواهر بزرگه میگه به دنیا بیایی به حرف من خیلی گوش میدی😲

دور اون خواهر بزرگه و داداش کوچیکه بگردم من😍❤️

 

 

خدایا خودت پشت ،پشیبانم باش😊💓

یکم شهریور سال 98

(روز تولد بابا و کادویی که چندماه دیگه بهش داده میشه😉)

 

ساعت 10:42 ⭐️

پسندها (7)

نظرات (3)

✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
1 شهریور 98 22:47
خانومی داداشیتون هنوز به دنیانیومده؟
چرا نوشته شده ۷ماه و۲روزسن دارد؟🤔
atefeh
پاسخ
مرسی حواسم نبود😂
مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
2 شهریور 98 0:08
همیشه به سلامتی و تندرستی💗💞 
atefeh
پاسخ
ممنون همچنین برای شما😍
نرگسنرگس
3 شهریور 98 23:55
موفق باشی عزیز دلم.😉
atefeh
پاسخ
سلامت باشین💕