محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
وب خاطرات داداشیوب خاطرات داداشی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات داداشی :)

محمد حسین عزیزم این صفحه رو میزنم تا وقتی بزرگ شدی شاهد رشد خودت و احساسات من بشی یه هدیه کوچولو از طرف خواهری:)

بای بای مای بیبی( با کلی اذیت البته)

1401/3/16 3:03
نویسنده : atefeh
232 بازدید
اشتراک گذاری


سلام داداش گلم سلام زندگی
دوباره من رفتم و ننوشتم و تو خداروشکر کلی تغییر کردی کلی بزرگ شدی انقدر که نمیدونم با چه ترتیبی عکس هاش رو بزارم یا درموردشون چه توضیحی بدم
اول از همه که دانشگاها حضوری شده و من درگیر امتحانام وقتی میام میگی عاطی مدرسه بودی دایره کشیدی درس خوندی؟
بعد اینکه کیبوردم مشکل پیدا کرده و بهانه ی جدید پیدا کردم برای ننوشتن
پس هرچه از دل براید مینویسم و عکس هارو میزارم
محمدحسینم این مدت با مای بیبی خداحافظی کردی(۲سالو ۷ماهگیت)
کرمانشاه رفتی برای عقد دایی
شمال رفتی خیلی اتفاقی و بدون برنامه ریزی
حرف زدن و جمله بنویت خداروشکر خیلی کامل تر شده
خیلی میگی دل درد دارم سشوار برام روشن کنید نمیدونیم چقدر بهانه هست چقدر واقعی
شیطنتت بیشتر شده
واکنشات بیشتر شده
زرنگ بودنتم ببشتر شده دیگه خیلی سخت چیزی رو از دستت قایم میکنم
هراتفاقی هم میوفته میگی عاطی کرد:/
توپت پاره شد گفتی عاطی به تو گفتم با توپ بازب نکن خراب شد
البته این رو هم بگم بقیه گاهی متوجه حرف زدنت نمیشن و از ما میخوان ترجمه کنیم جمله ی بالاهم مفهومی بود که گفتم
و اینکه زندگیت خلاصه شده توی ماشبن موتور اتوبوس
هروقت بابا میبرتت بیرون با گریه میای خونه یعنی امکان نداره با لبخند بیایی چون میخوای با بابا بیرون بمونی
بدغذا تر شدی
اخ محمدحسین عید امسال مجبور شدیم ببریمت بازار برای خرید یعنی جوری اذیت میکردی که همه نگاهمون میکردن و ما ۳تا یی دنبالت میدویدیم
هزینه های جانبی هم که روی دستمون گذاشتی بماند
راستی رفته بودی توی مغازه تاسیسات ساختمان میگفتی پیچ میخوام بزور اوردیمت بیرون
این مدت انقدر گفتی دوچرخه میخوام دوچرخه ندارم که اخر بابا رفت برات خرید
و کلی اتفاق دیگه
همین دیگه
ببخشید گاهی اوقات انرژی و حوصله ما در حد انرژی تو نیست و عصبانی میشیم یا نمیتونیم باهات همراه باشیم
عاشقتم
خدا خودش تورو و همه ی نی نی هارو حفظ کنه♡
دعا کن داداش کوچولوم بهترینا در انتظارمون باشه♡

روز اول اصلا نمیخواستی بیایی توی خونه

کاشان-خونه عمو

اینجا یکسال 11ماهت بود

چرا بین مدادرنگیات باید ابزارت باشه خودت میدونی و بس

راستی جعبه ابزار بابا از دستت اسایش نداره و بلاخره کلی پیچ گوشتی و سوییچ رو ضبط کردی هیچ کسی هم حق نداره یدونشو برداره چون سریع میفهمی و 99 درصد اوقات هم میندازی گردن من😂

نمایی از دنیای بزرگ واقعی قشنگت😊

میگفتی بریم دریا و اولین باری که دیدی زوق کردی بعد ترسیدی گفتی بغلم کن بعد دوباره با بابا رفتی توی اب و حسابی جسارت به خرج دادی

اینم از سوپرایز دوچرخت و رسیدنت به مقصود انقدر فیلمش رو نگاه کردیم و ضعف کردیم برای زوقت که خدا میدونه😍

چرا فرش نیست راستی؟ بخاطر پروسه ی مای بیبی جنابعالی

💓

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)