مرور عکس ها
سلام اقا قشنگه الان توی بقلم نشستی و من دارم برات مینویسم و داعم خودتو تکون میدی و میگی ماماماما بابابابا
اینجا فکر کنم5ماهت بود و شب تولد حضرت زینب بود که بابا کیک گرفت و رفتیم خونه عمه جون و انقدرر گریه کردی و بداخلاق بودی که نتونستیم عکس خیلی قشنگی ازت ثبت کنیم😘
اینم عکس 3ماهگیت که البته ادیت نخورده
اینجا بابا رفته بود مشهد و دو سه روز ندیده بودیش وقتی از در اومد تو اینجوری براش خندیدی و کلی زوق کردی😍
اینجاهم 5ماهگیت و اولین باری که بابا رفته بود فروشگاه و با زوق برات اینارو خریده بود که باهاشون بازی کنی و بخوریشون که البته زحمت خوردنشون با منو مامان و خواهر بزرگه بود😀
اینجا بقلت کردم و باهم رفتیم سوپر مارکت و برات این بادکنکو خریدم که البته دو روز بیشتر زنده نموند
راستی توی سوپری دستتو دراز کردی تا یه بیسکوییت شوکولاتی رو برداری😍
اونم لباسات که تا اومدیم توی خونه در اوردم و پخش کردم اون وسط و جیغ مامانو به جون خریدم که نریز اون وسط لباساشو😐
و اینم عکس ولنتاینت😜
اینجام برای اولین بار رفتی مشهد و مارو وادار کردی که ببریمت سرویس بهداشتی😀
ساعت 11:26 شب