بی خوابی:
محمدحسین قشنگم الان ساعت 4:3دقیقه صبحه و ما اومدیم خونه مامانی
همه خوابن حتی جنابعالی ولی من هرکار میکنم خوابم نمیبره
انقدر که کلافه شدم گفتم بزار امتحان کنم شاید وب محمدحسین باز شد براش یه پست نوشتم حوصلمم سر نمیره
خلاصه که حسابی حوصلم سر رفته و اتفاقی باز شد وبت چون رمزش دقیق یادم نبود و دفعه اوله که با گوشی برات پست میزارم
از این روزام بگم که اینجا ارومتری حتی گاها دیده شده خودت با خودت بازی کردی
اخ اینو یادم نره اولین سیلی عمرتو از محمدرادین خوردی:/
هم خندمون گرفته بود هم دلمون بدات اب شد اخه تو چنگ انداختی به پاش اونم زارت زد تو صورتت اخه 2سالشه:/ بعد توهم اصلا معنی این رفتارو نمیدونستی هیچی نگفتی و با یه چیز دیگه روی زمین مشغول شدی این اتفاق دو روز پیش افتاد
و همین دیگه :)
عکس قشنگ توی گوشیم ندارم:(
خوب لالا کنی زندگی♥
و همیشه لبخند بزنی:)★
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی