محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
وب خاطرات داداشیوب خاطرات داداشی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

خاطرات داداشی :)

محمد حسین عزیزم این صفحه رو میزنم تا وقتی بزرگ شدی شاهد رشد خودت و احساسات من بشی یه هدیه کوچولو از طرف خواهری:)

کتل!!!!!؟؟

سلام قشنگ ترین خلقت خدا سلام بزرگترین معجزه ی دنیا خان داداش نازم توی محرم کاشانی ها یه رسمی دارن به اسم کتل! بر طبق این رسم به بچه لباس علی اصغر میپوشونن و توی هیئت با اسب تا یه مسیری میبرنش بعد بچه رو میارن خونه و ناهار میدن  البته نه مثل مهمونی فقط به اشناها باید مثل نذر بین غریبه ترهام پخش کنن خلاصه که نوه عمو رو قرار بود کتل کنن بابا گفت بچه هامون هم سن هم دیگه هستن خوب ماهم انجام میدیم  اینم بگم که برای کرونا خیلی از فامیلا نیومدن که البته کار درست روهم کردنا ولی ما حریف بابا نشدیم گفت تا بچه کوچیکه دوست دارم انجام بدم مراعات میکنیم انشالله که چیزی نمیشه مراعات کردن ماهم شامل این شد که غذا رو بیرون پخش...
24 دی 1399

تولد 1 سالگی!!!

سلام به روی ماه ترین داداش دنیا  حدود 3ماه پیش تولد یکسالگیت بود  یکی از بهترین روزای زندگی ما که من به هزارو یک بهانه نتونستم زودتر ثبتش کنم چندتا از عکساش رو به یادگاری برات میزارم و فقط میگم خیلی ممنون که خانواده مارو انتخاب کردی  و خیلی ممنون از خدا که تورو به ما داد عاشقانه دوستت داریم عزیزم  فقظط من باب اون روز رویایی بگم که خواهر بزرگه و اقامحسن کلی زحمت کشیدن و تدارک دیدن که بتونیم عکسای قشنگ از تو ثبت کنیم که ناگهانی عمه جون دعوتمون کرد باغشون و اونجا تولدت رو با تم رنگین کمون دور هم گرفتیم 😋 راستی در جریان هستی که کادوی خواهر بزرگه اون ماشین خوشگله گوشه عکسه؟😍 یه...
12 دی 1399

اجی یا ابجی ؟مسأله این است!

سلام دادای نازم سلام بزرگترین معجزه ی خدا سلام امید همه😁 محمد حسین یه اتفاقی امروز افتاد که واقعا دلم نیومد ثبتش نکنم  قبل از اینکه به دنیات بیایی من گفتم من انقدر از کلمه اجی بدم میاددد باید به من بگه ابجی بگه اجی من میدونمو اون و وقتی به دنیا اومدی به جایی رسیدم که میگم توروخدا بگو اااا بگو ادی 😐😂اجیم نه ادی😐😂 و قسمت جالب ماجرا اسنجاست که امروز ساعت 8 صبح خودتو از تختم بالا کشیدی با دست زدی بهم گفتی ادی ادی و من توی اوج خواب با چشمای گرد گفتم جانمممم جانممم نفسم 😤مامانننن 😂 و بدبختانه اخرین بارت بود هرکاری کردم دیگه نگفتی😐😂 مامان میگه روزی که بگه بهتون ابجی شماها چکار میکنین😍 خلاصه اینم از امروز الانم دا...
17 مرداد 1399

حسودی!!!!!!!!!

سلام حسود قشنگم😂 محمدحسین الان 9ماهته و حسودی رو یاد گرفتی البته توی 5ماهگیتم نشانه هایی از حسادت درونت پیدا کردیم ولی از روی اگاهی نبود 😂 قضیه اینه که دیشب مامانو بقل کردم یوهو برگشتی عقب منو مامانو دیدی بدو بدو خودتو رسوندی به ما و خودتو پرت کردی تو بقل مامان با دستتم منو پس زدی😐😂 3بار امتحان کردیم و هربار شدیدتر از دفعه ی قبلی همین کارو تکرار کردی😍😂 تا جایی که مامان گفت دیگه این کارو نکن محمدحسین باهات بد میشه و بدبختانه راستم میگفت چون از دیشب منو با یه خشم نهفته ایی نگاه میکنی😂 تا اطلاعات بعدی بدرود😋 راستی خواهربزرگه بهت میگه عروسک سفید من منم که همون اقا قشنگه باباهم بهشت بابا بعضی وقتام صدات میزنه به...
29 تير 1399

بی خوابی:

محمدحسین قشنگم الان ساعت 4:3دقیقه صبحه و ما اومدیم خونه مامانی  همه خوابن حتی جنابعالی ولی من هرکار میکنم خوابم نمیبره انقدر که کلافه شدم گفتم بزار امتحان کنم شاید وب محمدحسین باز شد براش یه پست نوشتم حوصلمم سر نمیره خلاصه که حسابی حوصلم سر رفته و اتفاقی باز شد وبت چون رمزش دقیق یادم نبود و دفعه اوله که با گوشی برات پست میزارم از این روزام بگم که اینجا ارومتری حتی گاها دیده شده خودت با خودت بازی کردی اخ اینو یادم نره اولین سیلی عمرتو از محمدرادین خوردی:/ هم خندمون گرفته بود هم دلمون بدات اب شد اخه تو چنگ انداختی به پاش اونم زارت زد تو صورتت اخه 2سالشه:/ بعد توهم اصلا معنی این رفتارو نمیدونستی هیچی نگفتی و با یه چیز دیگ...
23 تير 1399

بی معرفت شدی:

 سلام غرغرو 😐😂 محمدحسین من این مدت امتحان داشتم فرصت نکردم خیلی باهات بازی کنم منو یادت رفته نه اینکه نشناسی نه مثلا اقامحسن یا خواهر بزرگرو به من ترجیح میدی😐بی تربیت😐 بعد یه اتفاق بد دیگم اینکه وقتی میریم بیرون منو با شال و روسری نمیشناسی😱اخه رفتیم خونه عمو بقلم نمیومدی بعد من شالمو دراوردم یوهو پریدی بقلم😴 خلاصه که حسابی ازت ناراحتم😔 اینم گزارش این مدت😐 دو،سه روز پیش ولادت امام رضا بود و دو ،سه روز بعدش یعنی امروز 9ماهگیه جنابعالی برای همینم بابا بستنی گرفت و رفتیم خونه عمه جون😉 اینم چند روزه پیش که لالایی داداش کوچولورو برات گذاشتیم که بخوابی رفتی جلوی تلوزیون و باعشق تماشا...
17 تير 1399

!!! new photo

سلام عشق دلم محمدحسین جدیدا صبح ها وقتی از خواب بیدار میشی بقلت میکنم میگم سلام اقا قشنگه😍 شما چشماتو باز کردی صبح شد نبندی چشاتو دوباره شب بشه😊☀️   اینم جدیدترین عکسات😀 8ماهگیت گذشت عزیزم ولی کلی هپیییی ایشالله 180 ساله بشی😘 اینم شیطونیات😂 الهی قربونت برم اینجا خوب نیوفتادی 😘ولی اشکال نداره ما ادم بزرگام گاهی بد میوفتیم دیگه😁 پشت صحنه: اینجام فک کنم از کاشان داشتیم میومدیم😍🍓 اخ اینم از بازیایی که بابا باهات انجام میده😂گوریل انگوری ابجی😂🍓 انقدر بابا این عکستو دوس داره که گذاشته بک گراندش😘 و دیگه از حالو هوای این روزا باید بگم کلی اذیت میکنی با اسباب بازیاتم مشغول ن...
11 تير 1399

داداش کوچولو

سلام گلو گلابم سلام قشنگم  باورت میشه فردا امتحان ریاضی دارم مامان و باباهم تورو برداشتنو رفتن خونه ی عمه جون که مثلا من درس بخونم انوقت من اومدم عکسای نوزادیتو نگاه میکنم(البته تو تایم استراحت مثلا😐😀) این کف پات😐😂مامان بعضی وقتا جوراباتو در میاره میگه وای مثل مردا پاهاش بو میده بعد کلی میخندیم😂 اینجام شاید 4ماهت بود از حمام اومده بودی😋 الهی برات بمیرم اوایل کرونا 6ماهت بود بعد سرما خوردی از بابا و جالبیش اینجاست عطسه کردی تو صورت خواهر بزرگه و مریض شد😐😂 درست مثل ادم بزرگا سرفه های خشک میکردی با ناله گریه میکردی چشمات پر از اشک میشد ابریزش بینی داشتی و از همه مهمتر انقدررررر اروم و مضلوم شده بودی که حتی صداتم گر...
4 تير 1399

مرور عکس ها

سلام اقا قشنگه الان توی بقلم نشستی و من دارم برات مینویسم و داعم خودتو تکون میدی و میگی ماماماما بابابابا اینجا فکر کنم5ماهت بود و شب تولد حضرت زینب بود که بابا کیک گرفت و رفتیم خونه عمه جون و انقدرر گریه کردی و بداخلاق بودی که نتونستیم عکس خیلی قشنگی ازت ثبت کنیم😘   اینم عکس 3ماهگیت که البته ادیت نخورده اینجا بابا رفته بود مشهد و دو سه روز ندیده بودیش وقتی از در اومد تو اینجوری براش خندیدی و کلی زوق کردی😍 اینجاهم 5ماهگیت و اولین باری که بابا رفته بود فروشگاه و با زوق برات اینارو خریده بود که باهاشون بازی کنی و بخوریشون که البته زحمت خوردنشون با منو مامان و خواهر بزرگه بود😀 اینجا بقلت کردم و باهم رف...
20 خرداد 1399